جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه توله: (تعداد کل: 8)
توله
[لَ / تَ لَ] (ع اِ) بلا و سختی. (منتهی الارب) (آنندراج). سختی. (مهذب الاسماء).
توله
[تِ وَ لَ / تُ وَ لَ] (ع اِ) جادوئی و تعویذ و فسون دوستی و مهرهء فسون دوستی و مهرهء فسون که زنان شوهر را بدان شیفتهء خود گردانند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد). مانند تعویذی که زنان سازند تا شویشان ایشان را دوست دارند. (مهذب الاسماء).
توله
[تُ وَ لَ] (ع اِ) به معنی توله است. (منتهی الارب). رجوع به مادهء قبل شود. || بلا و سختی. ج، تولات. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد).
توله
[لَ / لِ] (اِ) گلی باشد که آن را نان کلاغ و خبازی گویند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). گل خبازی و نان کلاغ. (ناظم الاطباء). پنیرک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نان کلاغ. خبازی. (فرهنگ فارسی معین). || بچهء سگ را نیز گفته اند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم...
توله
[لَ / لِ] (اِ) عملی که برای سفید کردن کرباس کنند. (فرهنگ لغات دیوان البسه). کرباس را در آب آهک نهند و چند ساعت بگذارند رنگ آن سفید گردد و رخنه های آن پر شود و در دیدهء خریدار مرغوب تر نماید :
جامه چون در توله است از قنطره
در کدینه...
جامه چون در توله است از قنطره
در کدینه...
توله
[تَ وَلْ لُهْ] (ع مص) (از: ول ه) اندوهگین شدن و سرگشته و بی خود گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
توله
[تُ وُلْ لِ] (ع اِ) تباهی و هلاکت. (ناظم الاطباء): وقع فی وادی توله. بضمتین و کسراللام؛ یعنی در وادی هلاکت افتاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
توله
[لِ] (اِخ)(1) نامی است که رومی ها به جزیره ای در شمال اروپا، احتمالاً به یکی از جزایر شتلند(2) اطلاق می کردند و آن را انتهای شمالی دنیا می دانستند. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و تولس و تولیه شود.
(1) - Thule.
(2) - Shetland.
(1) - Thule.
(2) - Shetland.