جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تنگ: (تعداد کل: 7)
تنگ
[تَ] (ص) ضد فراخ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص278) (شرفنامهء منیری) (انجمن آرا) (آنندراج). نقیض فراخ باشد. (برهان). بی وسعت و ضیق و کم عرض. نقیض فراخ. (ناظم الاطباء). پهلوی تنگ(1) بمعنی ضیق. (حاشیهء برهان چ معین). باریک. کم عرض. اندک پهنا. مقابل گشاد. جایی که کسی یا...
تنگ
[تِ] (اِ) منقار مرغان باشد. (برهان) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
تنگ
[تُ] (اِ) کوزهء سرتنگ گردن کوتاه را گویند. (برهان). کوزه ای است سفالین یا بلورین بیضی شکل که لوله و نایژهء آن بر سرش قرار دارد و لوله اش آنجا که به کوزه متصل شود تنگ است و سر لوله فراخ و گشاد است. بلبله. صراحیه. (فرهنگ فارسی معین). کوزه...
تنگ
[تَ] (اِخ) نام ولایتی است از بدخشان. (برهان). نام ملکی از بدخشان. (غیاث اللغات). ناحیه ای در بدخشان. (ناظم الاطباء). ولایتی است از ملک بدخشان قریب به دره که آن هم ولایتی است از آن ملک و مردم تنگ دره به خوشی صورت اشتهار دارند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی).
تنگ
[تَ] (اِخ) نام مقامی باشد از ترکستان که ترکان تنگی به آن منسوب و به خوش صورتی مشهورند. (برهان). شهری است از ترکستان به حسن خیزی معروف. (انجمن آرا) (آنندراج). جایی در ترکستان که ترکان تنگی که در خوش صورتی ضرب المثل اند بدانجا منسوب میباشند. (ناظم الاطباء). مقامی است...
تنگ
[تَ] (اِخ) دهی از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار است که 4000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج8).
تنگ
[تَ] (اِخ) دهی از دهستان فیلاب است که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج6).