جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تمثال: (تعداد کل: 3)
تمثال
[تَ] (ع مص) مثل آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || برابر و شبیه کردن چیزی به چیزی. (از اقرب الموارد). || نگاشتن پیکر، نگاشته مانند پیکری. (منتهی الارب). نگاشتن تمثال مانند پیکری. (ناظم الاطباء). به همهء معانی رجوع به تمثیل شود.
تمثال
[تِ] (ع اِ) صورت نگاشته. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تندیسه. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). پیکر نگاشته. (منتهی الارب) (آنندراج). صورت و پیکر. (غیاث اللغات). صورت و پیکر نگاشته. صورت و شکل و پیکر و تندس و تندسه و تندیس و تصویر و شبیه. (ناظم الاطباء). صورت...
تمثال
[تِ] (اِخ) نام اشعث بن قیس کندی است. (منتهی الارب).