جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تقوی: (تعداد کل: 5)
تقوی
[تَقْ وا] (ع اِ) پرهیزگاری. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پرهیز. اصله تقیا قلبوه للفروق بین الاسم و الصفه و قوله تعالی هو اهل التقوی؛ ای اهل ان یتقی عقابه. (منتهی الارب). پرهیزگاری و ترس؛ یعنی ترسیدن از حق تعالی جل شأنه است در عواقب امور یا ترس...
تقوی
[تَ] (ع اِ) ممال تقوی. صاحب غیاث اللغات در ذیل تَقوی آرد: در استعمال فارسیان گاهی بکسر واو نیز مستعمل است -انتهی :
چو نفس نامیه قومی ز لشکرش را دید
که پشت پای زدند از گزاف تقوی را.انوری.
این تقویم تمام که با شاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم.
حافظ (دیوان...
چو نفس نامیه قومی ز لشکرش را دید
که پشت پای زدند از گزاف تقوی را.انوری.
این تقویم تمام که با شاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم.
حافظ (دیوان...
تقوی
[تَ قَوْ وی] (ع مص) نیرومند شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). توانا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقوی
[تَ قَ] (ص نسبی) منسوب به تقی و چون مطلق گویند نسبت به امام محمد تقی (ع) باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).