جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تبن: (تعداد کل: 6)
تبن
[تَ / تِ] (ع اِ) کاه. (دهار) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کاه خشک. (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء). تِبْنَه یکی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج): اقل من تبنه فی لبنه و کان نبتاً فصار تبناً و خرج علیه رداء تبنی؛ ای بلون التبن. (اقرب...
تبن
[تَ] (ع مص) کاه دادن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). کاه دادن ستور را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
تبن
[تَ بَ] (ع مص) زیرک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). زیرک و باریک بین شدن در امور. (از قطر المحیط). زیرک و باریک بین و ریزکار گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به تبانه شود.
تبن
[تَ بِ] (ع ص) زیرک و باریک بین. (قطر المحیط). نعت است از تَبَن. (منتهی الارب) (آنندراج). باریک بین و ریزکار و زیرک. (ناظم الاطباء). || بازی کننده بدست خود به هر چیز. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
تبن
[تُ بُ] (اِ) شوره زار و زمین بی گیاه. (ناظم الاطباء). اشتینگاس این لغت را بهمین معنی و با تردید ذکر کرده و شعوری بنقل از شرفنامه آن را شوره معنی کرده است ولی در نسخهء خطی شرفنامهء منیری کتابخانهء سازمان تین بمعنی شوره آمده است. رجوع به لسان العجم...
تبن
[تُ بَ] (اِخ) نصر گوید: موضعی است به یمان از مخلاف لحج و سیدحمیری دربارهء آن گوید:
هلاّ وقفت علی الاجراع من تبن
و ما وقوف کبیرالسن فی الدمن.
(معجم البلدان ج 2 ص364).
هلاّ وقفت علی الاجراع من تبن
و ما وقوف کبیرالسن فی الدمن.
(معجم البلدان ج 2 ص364).