جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بیک: (تعداد کل: 6)
بیک
(حرف) اصل کلمهء لیک است و «باء» به «لام» بدل شده است. لیک. ولی. ولکن. لکن. ولیکن. اما. (یادداشت مؤلف). در پارسی قدیم به امالت کسرهء باء و اکنون آن لفظ از زبانها افتاده و مهجورالاستعمال است و «باء» را به «لام» بدل کرده اند ولیکن میگویند. (از المعجم فی...
بیک
[بِ یَ / یِ] (ق) (از: ب + یک) از یک. || با یک. (ناظم الاطباء) : چنانکه بتی زرین که بیک میخ ترکیب پذیرفته باشد. (کلیله و دمنه).
- امثال: بیک بانگ علم منه.
بیک پول سیاه نمی ارزد.
بیک پیاله مست است.
بیک جو نیرزد.
بیک حمله سپر میفکن.
بیک دست نتوان گرفتن دو...
- امثال: بیک بانگ علم منه.
بیک پول سیاه نمی ارزد.
بیک پیاله مست است.
بیک جو نیرزد.
بیک حمله سپر میفکن.
بیک دست نتوان گرفتن دو...
بیک
(اِ) مال. دارائی. (تحفهء اهل بخارا).
بیک
(ترکی، اِ)(1) عنوانی است که به شاهزادگان و نجبا داده میشد. (حاشیهء برهان چ معین از دائره المعارف اسلامی). این صورت تصحیفی از «بک» است و بعضی که آن را به شکل «بیک» نویسند غلط است و این لقبی بوده است پائین تر از پاشا و اما خود کلمهء بک...
بیک
[بُیْ یَ] (ع اِ) جِ بائک. (منتهی الارب). رجوع به بائک شود.