جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بپای: (تعداد کل: 1)
بپای
[بِ] (ص مرکب) بپا. برپا. مقیم. ایستاده. مقابل نشسته. قائم :
چو این آفرین کرد رستم بپای
شهنشه بدادش بر خویش جای.فردوسی.
نشست آن سه پرمایهء نیکرای
همی بود خراد برزین بپای.فردوسی.
یکی پاک دستور پیشش بپای
بداد و بدین شاه را رهنمای.فردوسی.
یکی شیر دید از پس در بپای
ز نیرو زمین کرده جنبان ز جای.
اسدی (گرشاسب...
چو این آفرین کرد رستم بپای
شهنشه بدادش بر خویش جای.فردوسی.
نشست آن سه پرمایهء نیکرای
همی بود خراد برزین بپای.فردوسی.
یکی پاک دستور پیشش بپای
بداد و بدین شاه را رهنمای.فردوسی.
یکی شیر دید از پس در بپای
ز نیرو زمین کرده جنبان ز جای.
اسدی (گرشاسب...
قافیهیاب برای اندروید
با خرید نسخه اندرویدی قافیهیاب از فروشگاههای زیر از این پروژه حمایت کنید:
نرمافزار فرهنگ عروضی
گنجور
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.