جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بهشتی: (تعداد کل: 2)
بهشتی
[بِ هِ] (ص نسبی) منسوب به بهشت. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
ای باز بهشتی سپید باز
وز سیم بهشتیت زنگله.خسروی.
درافکند ای صنم ابر بهشتی
چمن را خلعت اردیبهشتی.دقیقی.
چون درآمد در آن بهشتی کاخ
شد دلش چون در بهشت فراخ.نظامی.
|| کنایه از جوانان خوش صورت و خوبروی. (انجمن آرا) (آنندراج). کنایه از خوش...
ای باز بهشتی سپید باز
وز سیم بهشتیت زنگله.خسروی.
درافکند ای صنم ابر بهشتی
چمن را خلعت اردیبهشتی.دقیقی.
چون درآمد در آن بهشتی کاخ
شد دلش چون در بهشت فراخ.نظامی.
|| کنایه از جوانان خوش صورت و خوبروی. (انجمن آرا) (آنندراج). کنایه از خوش...
بهشتی
[بِ هِ] (اِخ) مولانا بهشتی. از ولایت حصار است. و جهت تحصیل علوم به هری آمد، و طبعی خوب داشت و خلق و خلقی مرغوب، و بالجمله بهشتی خلقتی بود. این مطلع از او است:
هنگام عید و موسم گلها شگفتن است
ساقی بیار باده چه حاجت به گفتن است
(مجالس النفایس ص251).
هنگام عید و موسم گلها شگفتن است
ساقی بیار باده چه حاجت به گفتن است
(مجالس النفایس ص251).