جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بق: (تعداد کل: 4)
بق
[بَق ق] (ع ص، اِ) رجل لق بق؛ مرد بسیارگوی. (ناظم الاطباء) (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب). رجل لق بق، مثل لقلاق بقباق؛ یعنی مکثار و پرگوی. (از اقرب الموارد). و رجوع به بقباق شود. || سختی. || پیکر. (مؤید الفضلاء). || جِ بقه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). یکی آن: بقه....
بق
[بَق قْ] (ع مص) فراخ عظمت و بزرگی گردیدن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). || بق الاکل؛ نشخوار کردن. (دزی ج1 ص102). || جدا نمودن عیال خود را: بق عیاله. || پراکنده ساختن مال خویش را: بق ماله. || فراخ کردن عطا و بخشش را: بق العطیه. || رستن گیاه:...
بق
[بِق ق] (ع اِ) نهایت. منتهی. ج، بقات. (دزی ج1 ص102).
بق
[بُق ق] (ع اِ)(1) دهان. (دزی ج1 ص102).
(1) - در ایتالیایی Bocca. (دزی ج1 ص102).
(1) - در ایتالیایی Bocca. (دزی ج1 ص102).