جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بسته: (تعداد کل: 4)
بسته
[بَ تَ] (ن مف) مقابل گشاده. چون: در بسته و کار بسته و امید بسته و نظر بسته. (آنندراج) (رشیدی). نقیض گشاده. فراز شده. مسدود. مغلق: باب مغلق؛ در بسته. (منتهی الارب). || مقفل. سد شده. عایق شده. جلوگیری شده :
دربسته زندانها برگشاد
از او شادمان بخت و او نیز شاد.فردوسی.
چو...
دربسته زندانها برگشاد
از او شادمان بخت و او نیز شاد.فردوسی.
چو...
بسته
[بِ تُ هْ] (ص مرکب) مخفف بستوه است که بتنگ آمده و ملول باشد. (برهان). بمعنی ستوه است و ستهیدن مصدر آنست و بمعنی ستیزه کردن هم آمده و در منع از ستیزه بفتح میم و کسر تا درست است چنانکه مولوی گفته :
«مَستِهْ صنما چندین می ده بطرب با...
«مَستِهْ صنما چندین می ده بطرب با...
بسته
[بُ تَ / تِ] (اِ) پشته. کوه : چون لشکر سلطان [ جلال الدین ] در پس لشکر مغول صفی دیگر دیدند پنداشتند مددی رسیده است خایف گشتند و مشورت کردند که بهزیمت روند، کوها و بسته(1) و تیرهی را پناه سازند... (جهانگشای جوینی چ 1334 ه . ق. لیدن...
بسته
[بُ تَ] (اِ)(1) فندق را گویند و آن مغزی باشد که خورند. (برهان). فستق. (صحاح الفرس).
(1) - بمعنی فندق سهو است بلکه صورتی است از پسته.
(1) - بمعنی فندق سهو است بلکه صورتی است از پسته.