جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بزنگ: (تعداد کل: 2)
بزنگ
[بَ زَ] (اِ) غلق در خانه. (برهان) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). دربند و قفل. (ناظم الاطباء). || کلید که بعربی مفتاح خوانند. (برهان). بمعنی کلید است و مصحف شده. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). کلید. (ناظم الاطباء). بژنگ. (برهان). || ذخیره. (شرفنامهء منیری). اما به این معنی جای دیگر دیده نشد.
بزنگ
[بُ زُ] (اِخ) ولایتی است که قطب جنوبی آنجا نموده می شود. (شرفنامهء منیری). اما جای دیگر دیده نشد.