جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه برید: (تعداد کل: 3)
برید
[بَ] (ع اِ) ردهء هر چیز بر ترتیب. || استرانی که به هر دوازده میل برای سواری نامه بر سلطان مرتب دارند، و آن معرب دم بریده باشد. (منتهی الارب). از بریده دنب، به معنی استر که فرستاده را برد. (از مفاتیح العلوم). || پیغام بر و نامه بران سوار...
برید
[بُ] (مص مرخم، اِمص) مصدر مرخم از بریدن. قطع کردن. چیدن :
بینداخت باید پس آنگه برید
سخنهای داننده باید شنید.فردوسی.
و رجوع به بریدن شود.
بینداخت باید پس آنگه برید
سخنهای داننده باید شنید.فردوسی.
و رجوع به بریدن شود.
برید
[بِ] (اِخ) دهی است از دهستان چغاپور بخش خورموج شهرستان بوشهر. سکنهء آن 276 تن. آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرما است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).