جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بریان: (تعداد کل: 2)
بریان
[بِرْ] (نف، اِ) صفت بیان حالت از مصدر بریشتن و برشتن. در حال برشتگی. برشته. (آنندراج). کباب شده و پخته شده. (ناظم الاطباء). پخته بر آتش. حَنیذ. شِواء. شَویّ. مُحاش. مَشویّ. مَشویّه :
ز دردش همه ساله گریان بدند
چو بر آتش تیز بریان بدند.فردوسی.
همی دانم که گر فربه شود سگ
نه خامم...
ز دردش همه ساله گریان بدند
چو بر آتش تیز بریان بدند.فردوسی.
همی دانم که گر فربه شود سگ
نه خامم...
بریان
[بْریا / بِ] (اِخ)(1) آریستید. سیاستمدار فرانسوی (1862-1932 م.). وی خطیبی ماهر بود و یازده بار نخست وزیر و وزیر امور خارجه شد. او طرفدار سیاست آشتی با آلمان بود. (فرهنگ فارسی معین).
(1) - Briand, Aristide.
(1) - Briand, Aristide.