جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه برهان: (تعداد کل: 5)
برهان
[بَ] (اِ) خوشحالی و شعف. (ناظم الاطباء).
برهان
[بُ] (ع مص) اقامت کردن حجت. (از ناظم الاطباء). بَرْهَنه. رجوع به برهنه شود.
برهان
[بُ] (ع اِ) حجت و بیان واضح. (منتهی الارب). حجت روشن. (دهار). حجت. (اقرب الموارد). دلیل قاطع، و فرق در میان برهان و دلیل آنست که دلیل عام است و برهان خاص. (غیاث) (آنندراج). ج، بَراهین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : یا أیها الناس قد جاءکم برهان من ربکم و...
برهان
[بُ] (اِخ) چهارمین تن از عمادشاهیان در برار که از حدود 968 تا 976 ه . ق. سلطنت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام).
برهان
[بُ] (اِخ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومهء شهرستان مهاباد. سکنهء آن 365 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).