جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه براد: (تعداد کل: 2)
براد
[بُ] (ع مص) ضعیف دست گردیدن. || رسول ساختن. || تگرگ زده شدن. برد القوم (بصیغهء مجهول)؛ تگرگ زده شدند، و همچنین بردت الارض؛ تگرگ زده شد زمین. || (ص) سرد. (از منتهی الارب).
- ماء براد؛ آب سرد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج).
- ماء براد؛ آب سرد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج).
براد
[بَرْ را] (ع ص) کوزهء آب سردکننده. (مهذب الاسماء). سردکننده. خنک کننده. و رجوع به بُراد و بَرْد شود.