جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بدیشان: (تعداد کل: 1)
بدیشان
[بِ] (حرف اضافه ضمیر)(1) به ایشان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). به آنان :
بدیشان بگفت آنچه در خواب دید
جز آن هرچه از کاروانان شنید.فردوسی.
(1) - در اصل مرکب است از: ب (در پهلوی pat, pa, be) + ایشان.
بدیشان بگفت آنچه در خواب دید
جز آن هرچه از کاروانان شنید.فردوسی.
(1) - در اصل مرکب است از: ب (در پهلوی pat, pa, be) + ایشان.
قافیهیاب برای اندروید
با خرید نسخه اندرویدی قافیهیاب از فروشگاههای زیر از این پروژه حمایت کنید:
نرمافزار فرهنگ عروضی
گنجور
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.