جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه باهلی: (تعداد کل: 9)
باهلی
[هِ] (ص نسبی) منسوب است به باهله و باهله دختر اعصر بوده است. (از انساب سمعانی).
باهلی
[هِ ] (اِخ) ابوالاحوص. یکی از سران لشکر بغداد است در جنگ صاحب الزنج. (از ابن اثیر ج7 ص85 و 94).
باهلی
[هِ] (اِخ) ابوامامه... صحابی است و از قبیلهء باهله از قیس غیلان. (منتهی الارب). در جنگ صفین با علی بود و در سنهء ست وثمانین (86) به مکه درگذشت. (تاریخ گزیده ص216).
باهلی
[هِ] (اِخ) ابوجعفر محمد بن حازم بن عمرو. شاعری لطیف طبع و کثیرالهجاء بود و جز مأمون عباسی کسی را مدح نکرد و در بصره بدنیا آمد و در همان شهر تحصیل کرد و سپس در بغداد سکنی گزید. در حدود 215 ه . ق. در همین شهر درگذشت. (از...
باهلی
[هِ] (اِخ) ابوالحسن یا ابوعبدالله سلام بن عبدالله بن سلام باهلی اشبیلی. او راست: الذخائر و الاعلاق فی آداب النفوس و مکارم الاخلاق که در سال 839 ه . ق. از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المطبوعات).
باهلی
[هِ] (اِخ) ابوالحکم عبیداللهبن مظفربن عبدالله باهلی اندلسی المریی، مردی فاضل و در طب و حکمت استاد بود و شعر میگفت و خوش سخن بود. موسیقی میدانست و عود می نواخت و در جیرون در دکانی به طبابت می نشست. به بغداد و بصره سفری کرد و سپس به دمشق...
باهلی
[هِ] (اِخ) سلمان بن ربیعه باهلی. او را سلمان الخیل گفتندی جهت آنکه خلیفه عمر خطاب او را والی اسبان بیت المال کرده بود. پس قضای عراق داد و در جنگ ترکستان در عهد عثمان شهید شد. بعضی گویند او از تابعان بود. (از تاریخ گزیده ص227 و 248).
باهلی
[هِ] (اِخ) سعیدبن سلم. معاصر هارون الرشید عباسی بوده است. رجوع به عقدالفرید ج1 ص240 و ج3 ص43 شود.
باهلی
[هِ] (اِخ) (شیخ...) وی ظاهراً از شیوخ فضلاء متقدمین بوده است. محله ای بنام او معروف است و مقبره ای. (من نام و ذکر او را در جایی نیافتم). (از حاشیهء قزوینی بر شدالازار ص95).