جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه باستان: (تعداد کل: 2)
باستان
(ص، اِ) کهنه. قدیم. (صحاح الفرس) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (شعوری)(1). گذشته. قدیم. دیرینه. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (هفت قلزم). چیز گذشته. قدیم اَی ضد نو. (شرفنامهء منیری). کهن. زمان گذشته :
ز دانا تو نشنیدی این داستان
که بر گوید از گفتهء باستان.فردوسی.
تو از باستان یادگار منی
بتخت کئی بر نگار منی.فردوسی.
بگویم...
ز دانا تو نشنیدی این داستان
که بر گوید از گفتهء باستان.فردوسی.
تو از باستان یادگار منی
بتخت کئی بر نگار منی.فردوسی.
بگویم...
باستان
(1) (اِخ) یا بازتان(2) ناحیه ای از اسپانی واقع در بخش ناوار(3) در دره ای بهمین نام. جمعیت آن در حدود 8500 تن است.
(1) - Bastan.
(2) - Baztan.
(3) - Navarre.
(1) - Bastan.
(2) - Baztan.
(3) - Navarre.