جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه باز: (تعداد کل: 20)

باز

(اِ)(1) پرنده ای است مشهور و معروف که سلاطین و اکابر شکار فرمایند. (برهان)(2). نام طایر شکاری. (غیاث). شهباز. (دِمزن). بمعنی باز شکاری مشهور است. (انجمن آرا). بمعنی باز شکاری مشهور است و آن را بتازی بازی گویند. (آنندراج). مرغ معروف شکاری. (رشیدی). جانور درندهء مشهور است که بکار پادشاهان...

باز

(اِ) گشادگی میان هر دو دست را گویند چون از هم بگشایند و آنرا نیز بترکی قلاج خوانند و بعربی باع گویند. و به این معنی با زای فارسی هم آمده است. (برهان) (دِمزن). باع یعنی ارش باشد و آن از بن دست بود تا سر انگشت. (صحاح الفرس). بتازی...

باز

(پیشوند) بر سر افعال می آید و همان معانی یا مفاهیم دیگری را به فعل می بخشد. ناظم الاطباء نویسد: چون این کلمه را بر سر فعل درآورند معنی تکرار صدور به آن میدهد و یا در معانی آن تغییری وارد میکند - انتهی. و گاه نیز زاید بنظر میرسد:...

باز

(ق) تکرار و معاودت چنانکه گویند باز بگو یعنی مکرر بگو و باز چه میگوید یعنی دیگر چه میگوید. (برهان). تکرار و معاودت کاری. (غیاث). دیگر. (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری) (رشیدی). رجعت. (شرفنامهء منیری). معاودت. (فرهنگ سروری) (رشیدی). بازگشت و تکرار و معاودت و اعاده. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1...

باز

(ص) گشاده که در مقابل بسته باشد. (برهان) (دِمزن). گشاده. (غیاث) (انجمن آرا) (آنندراج) (سروری) (رشیدی) (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 181). گشوده. مفتوح. (جهانگیری). گشاده چنانکه فلان در باز است. (معیار جمالی). گشاده و واکرده. (ناظم الاطباء). مفتوح. مقابل بسته و فراز :
نه مرا جای زیر سایهء...

باز

[زِ] (حرف اضافه) سوی و طرف و جانب. (برهان) (دِمزن) (جهانگیری). جانب. (غیاث). سوی و جانب باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). جانب. (رشیدی) (التفهیم). رشیدی آرد: سامانی مرادف «با» گفته که بمعنی بای جاره است که برای الصاق(1) آید و صحیح آن است که در شعر سوزنی :
آن حسام بن حسامی...

باز

(فعل امر) امر به بازی کردن، یعنی بباز و بازی کن. (برهان) (دِمزن). صیغهء امر از باختن و بازیدن. (غیاث). امر به باختن. (رشیدی). امر از بازیدن است. (جهانگیری) (شعوری ج 1 ورق 165). || (نف مرخم) مخفف بازنده. بازی کننده. که دوست گیرد. عامل. فاعل. بازنده را نیز گویند...

باز

(اِ) باج و خراج را نیز گویند و به این معنی با زای فارسی هم درست است. (برهان). باج و خراج. (غیاث) (ناظم الاطباء). خراج که آنرا باج و باژ گویند. (شرفنامهء منیری). و باژ به زای فارسی نیز آمده. (فرهنگ سروری). باژ. باج. (رشیدی). باج. (دِمزن). || بمعنی گذرگاه...

باز

(ع اِ) مبنیاً علی الکسر، همواره با خاز بصورت خازباز آید و خازباز مگسی است که در مرغزارها میباشد. (از تاج العروس). رجوع به خازباز شود. (ناظم الاطباء).

باز

[بازز] (ع ص) اسم فاعل از بَزّ. رجوع به بَزّ شود.

باز

(اِخ) (ملک...) فرمانفرمای دیار مغرب. مؤلف حبیب السیر ضمن شرح حال جالینوس آرد: در روضه الصفا مسطور است که جالینوس در وقتی که در بلدهء مقدونیه از بلاد یونان اقامت داشت یکی از جواری ملک باز را که فرمانفرمای دیار مغرب بود و جمیع ملوک آن نواحی اطاعت او مینمودند...

باز

(اِخ) ابراهیم باز. محدث بود. (منتهی الارب). صاحب تاج العروس آرد: ابراهیم بن محمد بن باز اندلسی. از اصحاب سحنون و از محدثان بود و بسال 273 ه . ق. درگذشت. رجوع به تاج العروس شود.

باز

(اِخ) ابوعلی حسین بن نصربن حسن بن سعدبن عبدالله بن باز موصلی. از محدثان بود. (از تاج العروس).

باز

(اِخ) (جرجی افندی) (نقولا یا نیکولا) صاحب مجلهء الحسناء در بیروت بود. او راست: 1- آثار التهذیب: و آن عبارتست از خطابه ها و قصایدی که آنها را در جلسات جمعیت تهذیب دختران سوریه ایراد کرده است. و خطب مزبور را جرجی باز در بیروت بسال 1913 م. در 402...

باز

(اِخ) سلیم افندی بن رستم (1275 - 1338 ه . ق. / 1859 - 1920 م.). دادستان ایالت جبل لبنان سابق بود. (معجم المطبوعات ج 1 ستون 516). و زرکلی آرد: سلیم بن رستم بن الیاس بن طنوس باز از علمای حقوق بود، در بیروت متولد شد و در مدارس...

باز

(اِخ) باژ. معرب آن فاز است. قریه ای است بین طوس و نیشابور که گروهی از نام آوران از آن برخاستند. (از تاج العروس). قریه ای است میان طوس و نیشابور. (مرآت البلدان ج 1 ص160). این قریه مهد شاعر بنام ایران فردوسی میباشد : استاد ابوالقاسم فردوسی از دهاقین...

باز

(اِخ) موضعی در سیستان. مرحوم ملک الشعراء بهار در تاریخ سیستان حاشیهء ص187 احتمال داده اند که محلی بوده است در سیستان. رجوع به تاریخ سیستان حاشیهء ص187 شود.

باز

(اِخ) قریه ای است به شش فرسخی مرو که گروهی از محدثان معروف به بازیون بدان منسوبند. (از تاج العروس) (معجم البلدان) (مرآت البلدان ج 1 ص 160) (مراصد الاطلاع). نام قریه ای به هفت فرسنگی مرو. (دِمزن).

باز

(اِخ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش شهرستان یزد که در 46 هزارگزی جنوب باختر نیر و 13 هزارگزی راه فرعی نیر به ابرقو در کوهستان واقع است. سرزمینی است گرم با 198 تن سکنه. آبش از قنات و محصولش غلات، اشجار، انار، سردرختی و شغل مردمش زراعت و صنایع...

باز

(اِخ) (رود...) (در فارس). آبش مایل بشوری همان رودخانهء افزر است که از سه جانب قلعهء شهریاری گذشته بچم کپکاب خنج رسیده رودخانهء باز شود. (فارسنامهء ناصری).
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.