جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بادام: (تعداد کل: 5)
بادام
(اِ)(1) ترجمهء گوز(2) باشد. (آنندراج). لَوز. (منتهی الارب) (دهار). ابوالمثنی. نوع بادام «آمیگ دالوس(3)» که میان بَرِ آنها خوراکی نیست ولی مغز هستهء آنها که درشت میشود گاهی تلخ و در بعضی از جنس ها شیرین است. نوع خودروی آن را که هسته های کوچک دارد اَرْژَن(4) مینامند. (از گیاه...
بادام
(اِخ) ابن عبدالله. نام مأموری که بفرمان هارون الرشید، یحیی برمکی را قید و بند کرد. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص240).
بادام
(اِخ) ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 14هزارگزی خاور شوسهء بم و سبزواران. دارای 50 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
بادام
(اِخ) دهی است از دهستان شهرویران بخش حومهء شهرستان مهاباد. در 23500گزی شمال خاوری مهاباد و 4هزارگزی جنوب شوسهء مهاباد به میاندوآب. سرزمینی است کوهستانی با آب و هوای معتدل و سالم و دارای 145 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه. محصولش غلات، توتون. شغل مردمش زراعت و گله داری...