جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه باب: (تعداد کل: 8)
باب
(اِ) بابا. پدر. اَب. والد. مقابل مام، مادر، که بعربی والد گویند و به این معنی بلغت زند و پازند با بای فارسی باشد. حکیم سنائی گفته :
هر دو را در جهان عشق طلب
پارسی باب دان و تازی اَب.
(از جهانگیری).
بفتح اول به الف کشیده و سکون موحده تحتانی بمعنی پدر...
هر دو را در جهان عشق طلب
پارسی باب دان و تازی اَب.
(از جهانگیری).
بفتح اول به الف کشیده و سکون موحده تحتانی بمعنی پدر...
باب
(ع اِ) به عربی در خانه را گویند. (برهان). در تازی در خانه را گویند. (هفت قلزم). در. (صراح اللغه) (ترجمان القرآن علامهء جرجانی نسخهء خطی مؤلف ص 24) (شرفنامهء منیری). در عربی دروازه باشد. (غیاث) (آنندراج). ج، ابواب، ابوبه. (صراح اللغه). ج، ابواب، بیبان، ابوبه، و جمع اخیر نادرست....
باب
(معرب، اِ) معرب پاپ. (دزی ج1 ص47).
باب
(اِخ) فرقهء سبعیه از باب، علی بن ابیطالب علیه السلام را خواهند و از ابواب گروه دعوت کنندگان سوی کیش خود را مقصود دارند. || هر یک از وکلای امام دوازدهم در غیبت. و آن درجه ای میان حجت جزایر و امام بوده است و شاید همان «حجت اعظم» باشد...
باب
(ع اِ) در نزد پزشکان باب اطلاق می شود بر اولین رگی که میروید از مقعر کبد برای جذب غذا بسوی خود و آن رگیست بزرگ که هر یک از طرفین آن بشعبه های بسیار منشعب می شود چنانکه در بحرالجواهر مسطور است. نام رگی است که از جانب مقعر...
باب
(ع اِ) از اعلام مردان عربست. || (اِخ) نام اسب زیادبن ابیه. (منتهی الارب).
باب
(اِخ) نام دهی است از بخارا و آنرا بابه نیز گفته اند. (از معجم البلدان) (مراصد الاطلاع). || شهر کوچکی است در طرف وادی بطنان از اعمال حلب. از آنجا تا منبج دو میل و تا حلب ده میل است. (معجم البلدان). قریه ای از حلب. (منتهی الارب). || یا...