جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه انفاس: (تعداد کل: 2)
انفاس
[اِ] (ع مص) در شگفت آوردن کسی را. || ترغیب نمودن کسی را در کاری. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). راغب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی): انفسه فی الامر. || نفیس شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). گرانمایه شدن. (یادداشت مؤلف).
انفاس
[اَ] (ع اِ) جِ نَفَس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (دهار) (آنندراج). دمها. رجوع به نفس شود. || دمها. نفسها. روانها. آوازها. سخنها. (ناظم الاطباء):
این جمله ز آثار نسیم است مگر هست
آثار نسیم سحر انفاس مسیحا.مسعودسعد.
بنزدیک قیاس انفاس جدش
همه آیات دین کردگار است.مسعودسعد.
همه انفاس من مدایح تست
زان همی...
این جمله ز آثار نسیم است مگر هست
آثار نسیم سحر انفاس مسیحا.مسعودسعد.
بنزدیک قیاس انفاس جدش
همه آیات دین کردگار است.مسعودسعد.
همه انفاس من مدایح تست
زان همی...