جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه امثال: (تعداد کل: 3)
امثال
[اَ] (ع اِ) جِ مِثل. مثلها و مانندها. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). همانندان. (فرهنگ فارسی معین) :
تا ثناگوی تو گشتم ز ثنای تو بفخر
هر زمان سر بفرازم بمیان امثال.فرخی.
زیبد که بدو دولت و اقبال بنازد
کاین هر دو ز اقران امیرند...
تا ثناگوی تو گشتم ز ثنای تو بفخر
هر زمان سر بفرازم بمیان امثال.فرخی.
زیبد که بدو دولت و اقبال بنازد
کاین هر دو ز اقران امیرند...
امثال
[اِ] (ع مص) قصاص کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (معجم البلدان). || مثله کردن. (تاج المصادر بیهقی). گوش و بینی کشته را بریدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
امثال
[اَ] (اِخ) زمینهای چندی شبیه بهم و کوهستانی در نزدیکی بصره. (از مراصد الاطلاع) (از منتهی الارب) (از معجم البلدان).