جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه استخوانی: (تعداد کل: 1)
استخوانی
[اُ تُ خوا / خا] (ص نسبی)(1)منسوب به استخوان. از استخوان. عظمی :
خبر داری ای استخوانی قفس
که جان تو مرغی است نامش نفس.سعدی.
(1) - Osseux. Osteal.
خبر داری ای استخوانی قفس
که جان تو مرغی است نامش نفس.سعدی.
(1) - Osseux. Osteal.
قافیهیاب برای اندروید
با خرید نسخه اندرویدی قافیهیاب از فروشگاههای زیر از این پروژه حمایت کنید:
نرمافزار فرهنگ عروضی
گنجور
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.