جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ادیم: (تعداد کل: 7)
ادیم
[اَ] (ع اِ) چرم. || مطلق پوست دباغت داده. (غیاث اللغات). چرم مهیا و ساخته:
بیاورد پس مشکهای ادیم
بگسترد بر وی همه زر و سیم.فردوسی.
تا خبر شد سوی سیمرغ که بازان ترا
از ادیم است بپای اندر بربسته دوال.فرخی.
تا نکردند در بن چه سخت
پاک نامد ز آب هیچ ادیم.
ابوحنیفهء اسکافی.
اسبی بلند برنشستی...
بیاورد پس مشکهای ادیم
بگسترد بر وی همه زر و سیم.فردوسی.
تا خبر شد سوی سیمرغ که بازان ترا
از ادیم است بپای اندر بربسته دوال.فرخی.
تا نکردند در بن چه سخت
پاک نامد ز آب هیچ ادیم.
ابوحنیفهء اسکافی.
اسبی بلند برنشستی...
ادیم
[اَ] (اِخ) بطنی از خولان. (سمعانی).
ادیم
[اَ] (اِخ) نامی از نامهای اسب از آن جمله نام اسب ابرش کلبی.
ادیم
[اَ] (اِخ) موضعی است در بلاد هُذیل. ابوجُندب گوید:
و احیاءُ لدی سعدبن بکر
بأملاح فظاهره الادیم.(معجم البلدان).
و احیاءُ لدی سعدبن بکر
بأملاح فظاهره الادیم.(معجم البلدان).
ادیم
[اُ دَ] (اِخ) زمینی است مجاور تثلیث بدان سوی السراه بین تهامه و یمن، که در قدیم از دیار جهینه و جَرم بود. || موضعی نزدیک وادی القری از دیار عُذره که در آنجا با بنی مره جنگی واقع شده است. (معجم البلدان).
ادیم
[اُ دَیْ یِ] (اِخ) زمینی مابین سراه و تهامه و یمن و موضعی است نزدیک وادی القری.
ادیم
[اُ دَ] (اِخ) الثعلبی. صحابی است.