جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه آینه: (تعداد کل: 6)
آینه
[یِ نَ] (ع ص) تأنیث آین. ج، آینات.
آینه
[یِ نَ / نِ] (اِ) نقش هلال وار که بر دم طاوس است.
آینه
[یِ نَ / نِ] (اِ) در کلمهء هرآینه، ظاهراً مخفف هرآیینه است و آیینه به معنی آیین یعنی صورت و گونه و سان، و مجموع مرکب بمعنی بهر حال و در هر حال و بهر روی و بهر صورت و لاجرم. (زمخشری) :
همه سر آرد بار آن سنان نیزهء او
هرآینه...
همه سر آرد بار آن سنان نیزهء او
هرآینه...
آینه
[یِ نَ / نِ] (اِ) پاره های آهن که جنگجویان بر پشت و سینه و ران راست کردندی دفاع را، و ظاهراً مجموع آن را چهارآینه یا چارآیینه خواندندی :
سازد فلک ز عزم تو دایم سلاح خویش
دارد شجاع روز وغا در بر آینه.خاقانی.
سازد فلک ز عزم تو دایم سلاح خویش
دارد شجاع روز وغا در بر آینه.خاقانی.
آینه
[یِ نَ / نِ] (اِ) آهن مصقول و آهن پرداخت کرده و شیشه و بلور پشت بزیبق کرده که صور اشیاء خارجی در آن افتد. مرآت. آیینه. آبگین. آبگینه. و از آن مسطح و محدب و مقعر باشد :
فرستاد از آن آهن تیره رنگ
یکی آینه کرده روشن ز زنگ.فردوسی.
سکندر نهاد...
فرستاد از آن آهن تیره رنگ
یکی آینه کرده روشن ز زنگ.فردوسی.
سکندر نهاد...
آینه
[یِ نَ / نِ] (اِ) ظاهر پوست گاو از پستانها تا دُبُر. || وضع موی این قسمت از پوست در ماده گاو که بعقیدهء بعض علماء فن کیفیت و چگونگی شیر را در اختلافات آن توان شناخت.(1)
.
(فرانسوی)
(1) - ecusson
.
(فرانسوی)
(1) - ecusson