جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه آمد: (تعداد کل: 4)
آمد
[مَ] (مص مرخم، اِمص) اسم مصدر یا مصدر مرخّم آمدن. ایاب. مَجی ء.
- آمد و رفت؛ رفت و آمد. ایاب و ذهاب.
- بدآمد؛ ضجرت. کراهت.
- || شقاوت. نحوست.
- بِهْآمد؛ نیک آمد. خیر. سعادت :
نیک آمد و به آمد خلق خدا ازوست
آن بِهْ بود که قوّت و قدرت بود ورا.سوزنی.
- بیرون...
- آمد و رفت؛ رفت و آمد. ایاب و ذهاب.
- بدآمد؛ ضجرت. کراهت.
- || شقاوت. نحوست.
- بِهْآمد؛ نیک آمد. خیر. سعادت :
نیک آمد و به آمد خلق خدا ازوست
آن بِهْ بود که قوّت و قدرت بود ورا.سوزنی.
- بیرون...
آمد
[مَ] (مص مرخم، اِمص) اقبال. روی کردن بخت. مقابل ادبار: دیدن روباه در سفر آمد دارد. || خجستگی. میمونی. میمنت. مقابل نیامد: سرکه انداختن آمد نیامد دارد؛ یعنی برای بعضی فرخنده و بفال نیک و برای برخی شوم و بفال بد است.
- آمد داشتن؛ همیشه بفال نیک بودن.
- آمدِ کار؛...
- آمد داشتن؛ همیشه بفال نیک بودن.
- آمدِ کار؛...
آمد
[مِ] (ع ص) پر از خیر یا شرّ. بسیارخیر یا بسیارشر. || کشتی پر از بار. (منتهی الارب). || کشتی تهی. (مهذب الاسماء).