جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه یلاق: (تعداد کل: 3)
یلاق
[یَ] (ترکی، اِ) سفال شکسته ای که در آن به سگ و گربه آب و خوراک دهند. (ناظم الاطباء). سفال شکسته را گویند که در آن اطعمه و اشربه به سگ و گربه دهند. (برهان) (آنندراج). || یلاغ. رجوع به یلاغ شود.
یلاق
[یِ] (اِخ) ایلاق. نام شهری است به ترکستان. (لغت فرس اسدی نسخهء خطی نخجوانی) :
الا رفیقا تا کی مرا شقا و عنا
گهی مرا غم یغما گهی بلای یلاق.
زبیبی(1) (از لغت فرس اسدی).
(1) - شاید زینبی باشد. (یادداشت مؤلف).
الا رفیقا تا کی مرا شقا و عنا
گهی مرا غم یغما گهی بلای یلاق.
زبیبی(1) (از لغت فرس اسدی).
(1) - شاید زینبی باشد. (یادداشت مؤلف).
یلاق
[یِ] (اِخ) رشیدی گوید: نام پادشاهی است از ترکان و این نام ترکی است. (از ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج) :
تو راست ملک جهان و تویی سزای ثنا
چگونه گویم مدح سماک و وصف یلاق.
خاقانی.
تو راست ملک جهان و تویی سزای ثنا
چگونه گویم مدح سماک و وصف یلاق.
خاقانی.