جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه یزکداری: (تعداد کل: 2)
یزکداری
[یَ زَ] (حامص مرکب) شغل و صفت یزکدار. (یادداشت مؤلف). پیشقراولی سپاه کردن :
یزکداری از دیده نگذاشتند
یتاقی که رسمی است می داشتند.نظامی.
در یزکداری ولایت جود
دولت تست پاسدار وجود.نظامی.
و رجوع به یزک و یزکدار شود.
یزکداری از دیده نگذاشتند
یتاقی که رسمی است می داشتند.نظامی.
در یزکداری ولایت جود
دولت تست پاسدار وجود.نظامی.
و رجوع به یزک و یزکدار شود.
یزکداری
[یَ زَ] (حامص مرکب) شغل و صفت یزکدار. (یادداشت مؤلف). پیشقراولی سپاه کردن :
یزکداری از دیده نگذاشتند
یتاقی که رسمی است می داشتند.نظامی.
در یزکداری ولایت جود
دولت تست پاسدار وجود.نظامی.
و رجوع به یزک و یزکدار شود.
یزکداری از دیده نگذاشتند
یتاقی که رسمی است می داشتند.نظامی.
در یزکداری ولایت جود
دولت تست پاسدار وجود.نظامی.
و رجوع به یزک و یزکدار شود.