جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه یربوعی: (تعداد کل: 10)
یربوعی
[یَ عی ی] (ص نسبی) منسوب است به یربوع که بطنی است از تمیم. (از انساب سمعانی).
یربوعی
[یَ عی ی] (ص نسبی) منسوب است به یربوع که بطنی است از تمیم. (از انساب سمعانی).
یربوعی
[یَ عی ی] (اِخ) احمد یربوعی از رجال شجاع زنگی بود اما خیانت کرد و سبب شکست آنان شد. (ابن اثیر ج7 ص142).
یربوعی
[یَ عی ی] (اِخ) احمد یربوعی از رجال شجاع زنگی بود اما خیانت کرد و سبب شکست آنان شد. (ابن اثیر ج7 ص142).
یربوعی
[یَ عی ی] (اِخ) حصین یربوعی پدر زیاد نابعی است. (منتهی الارب).
یربوعی
[یَ عی ی] (اِخ) حصین یربوعی پدر زیاد نابعی است. (منتهی الارب).
یربوعی
[یَ عی ی] (اِخ) مالک بن عوف بن سعد... ابن یربوع یربوعی نصری، از مشرکان غزوهء حنین بود و درک فیض صحبت حضرت کرد. (از لباب الانساب).
یربوعی
[یَ عی ی] (اِخ) مالک بن عوف بن سعد... ابن یربوع یربوعی نصری، از مشرکان غزوهء حنین بود و درک فیض صحبت حضرت کرد. (از لباب الانساب).
یربوعی
[یَ عی ی] (اِخ) مسروق بن اوس یربوعی تمیمی، از محدثان بود و از عمر و ابوموس روایت دارد. و حمیدبن هلال از او روایت کرده است. (از لباب الانساب).
یربوعی
[یَ عی ی] (اِخ) مسروق بن اوس یربوعی تمیمی، از محدثان بود و از عمر و ابوموس روایت دارد. و حمیدبن هلال از او روایت کرده است. (از لباب الانساب).