جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه یتیمی: (تعداد کل: 2)
یتیمی
[یَ] (حامص) یتیم بودن. بی پدر بودن. بی پدری :
به یتیمی و دوروئیت همی طعنه زنند
نه گل است آنکه دوروی و نه در است آنکه یتیم.
ابوحنیفهء اسکافی (از تاریخ بیهقی).
با یتیمی چو مصطفی میساز
چه کنی جبرئیل اتابک تست.خاقانی.
هست اتابک مصطفی تأیید و اسکندرخصال
کاین دو را هم در یتیمی ملک پرور...
به یتیمی و دوروئیت همی طعنه زنند
نه گل است آنکه دوروی و نه در است آنکه یتیم.
ابوحنیفهء اسکافی (از تاریخ بیهقی).
با یتیمی چو مصطفی میساز
چه کنی جبرئیل اتابک تست.خاقانی.
هست اتابک مصطفی تأیید و اسکندرخصال
کاین دو را هم در یتیمی ملک پرور...
یتیمی
[یَ] (اِخ) مولانا یتیمی از شاعران عهد صفوی است. صادقی کتابدار در مجمع الخواص (ص251) دربارهء وی گوید: اشعار زیادی دارد و این مقطعش خیلی مشهور است:
ای یتیمی در جهان هر باغ دارد میوه ای
میوهء باغ یتیمی خنجر و پیکان بود.
ای یتیمی در جهان هر باغ دارد میوه ای
میوهء باغ یتیمی خنجر و پیکان بود.