[گَ] (ص مرکب) (مرکب از یاری + ادات فاعلی «گر») مددکار. (از آنندراج). ممد و معاون. (آنندراج ذیل یارمند). عون. عوین. رافد. (منتهی الارب). مساعد. کمک کننده. یارمند : گفت [ کیومرث ] مرا یاریگر خدای بسنده است. (ترجمهء طبری).
جاودان شاد زیاد و به همه کام رساد
پشت و یاریگر او...