جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گندله: (تعداد کل: 1)
گندله
[گُ دُ لَ / لِ] (ص) در تداول عوام، گرد و مدور و گلوله شده.
- دوستیش (دوستی کسی) گندله شدن؛ به مزاح، محبت نمودن. اظهار محبت کردن.
- گندله کردن؛ گرد کردن. مدور کردن چنانکه خمیری را.
- دوستیش (دوستی کسی) گندله شدن؛ به مزاح، محبت نمودن. اظهار محبت کردن.
- گندله کردن؛ گرد کردن. مدور کردن چنانکه خمیری را.