جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گزمه: (تعداد کل: 3)
گزمه
[گَ مَ / مِ] (ترکی، اِ) شبگرد و پاسبان شب و عسس. (ناظم الاطباء). گشتی. پلیس.
گزمه
[گَ مَ / مِ] (اِخ) دهی است از دهستان خنافره بخش رادکان شهرستان خرمشهر، واقع در چهارهزارگزی جنوب باختری شادکان کنار راه فرعی اتومبیل رو شادکان به آبادان. هوای آن گرم و دارای صد تن سکنه است. آب آنجا از رودخانهء جراحی تأمین میشود و محصول آن خرما، غلات، برنج...