جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گزارشگر: (تعداد کل: 1)
گزارشگر
[گُ رِ گَ] (ص مرکب) (از: گزارش + گر، پسوند شغل) (حاشیهء برهان چ معین). معبر و تعبیرکنندهء خواب. (برهان) (آنندراج). || اداکننده. شرح کننده. تفسیرکننده. مفسر :
چارگوهر به سعی هفت اختر
شده بیرنگ را گزارشگر.سنایی.
گزارشگر دفتر خسروان
چنین کرد مهد گزارش روان.نظامی.
|| آورنده. || برنده. || قبول کننده. (برهان) (آنندراج).
چارگوهر به سعی هفت اختر
شده بیرنگ را گزارشگر.سنایی.
گزارشگر دفتر خسروان
چنین کرد مهد گزارش روان.نظامی.
|| آورنده. || برنده. || قبول کننده. (برهان) (آنندراج).