جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گاو: (تعداد کل: 4)
گاو
(اِ) از پیمانه ها معادل دوپرثنها (پرسنگ). (ایران باستان ص 1498).
گاو
(اِ) ایرانی باستان: گاو(1)، پهلوی: گاو(2)، کردی: گا(3). افغانی: گوا(4). اُسِّتی: یگ(5)، قوگ(6) (گاو ماده). بلوچی: گک(7) گکس(8) (گاو، گاو ماده، گاو نر). وخی: گیو(9)، گو(10). سریکلی: ژَئو(11). شغنی: ژائو(12). سنگلچی و منجی. گائو.(13) یغنوبی، گوا(14). (اساس اشتقاق اللغه ص888) (حاشیهء برهان قاطع چ معین). جانوری است از خانوادهء تهی...
گاو
(اِخ) دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، واقع در 23 هزارگزی خاوری آغ کند و 30 هزار و پانصدگزی شوسهء هروآباد به میانه. کوهستانی گرمسیر، مالاریائی، دارای 323 تن سکنه. آب آن از سه رشته چشمه، محصول آنجا غلات، حبوبات، سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری،...
گاو
(اِخ)(1) نامی است که در جبال برانس (پیرنه) بچندین مسیل داده شده است. از آن جمله: گاو دُوپُو است که در مِن پِردو تشکیل و بشکل آبشاری که دارای 450 گز ارتفاع است به مسیل گاوارنی میریزد.
(1) - Gave.
(1) - Gave.