جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کیخسروی: (تعداد کل: 2)
کیخسروی
[کَ / کِ خُ رَ / رُ] (ص نسبی)منسوب به کیخسرو. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
اگرچه دولت کیخسروی داشت
چو مدهوشان سر صحراروی داشت.نظامی.
به کیخسروی نامش افتاده چست
نسب کرده بر کیقبادی درست.نظامی.
جهانبانی و تخت کیخسروی
مقامی بزرگ است کوچک مدار.سعدی.
رجوع به کیخسرو شود.
اگرچه دولت کیخسروی داشت
چو مدهوشان سر صحراروی داشت.نظامی.
به کیخسروی نامش افتاده چست
نسب کرده بر کیقبادی درست.نظامی.
جهانبانی و تخت کیخسروی
مقامی بزرگ است کوچک مدار.سعدی.
رجوع به کیخسرو شود.