جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کلیم: (تعداد کل: 5)
کلیم
[کَ] (ع ص) هم سخن. (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه با او سخن گویی. (از اقرب الموارد). || سخنگو. (غیاث) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). کلام و سخن کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || خسته. (منتهی الارب). مجروح. (آنندراج). خسته و مجروح. ج، کَلمی. (از اقرب الموارد) (ناظم...
کلیم
[کَ] (اِخ) لقب موسی علیه السلام. (منتهی الارب). لقب موسی علیه السلام، چرا که اکثر با حق تعالی کلام می کردند. (آنندراج) (غیاث). کلیم الله. لقب موسی (ع) پیامبر بنی اسرائیل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
اندر فضایل تو قلم گویی
چون نخلهء کلیم پیمبر شد.منجیک.
دویست و پنجه و چارش ز...
اندر فضایل تو قلم گویی
چون نخلهء کلیم پیمبر شد.منجیک.
دویست و پنجه و چارش ز...
کلیم
[کَ] (اِخ) ملک الشعرا ابوطالب کلیم کاشانی، در همدان ولادت یافت، لیکن به سبب اقامت طولانی در کاشان به کاشانی مشهور شد. مدتی در شیراز سرگرم تحصیل علوم بود و در عهد جهانگیر به هندوستان رفت و باز به ایران آمد و سپس به هندوستان بازگشت و چندی سرگرم مدح...
کلیم
[کَ] (اِخ) دهی از دهستان بهمئی سرحدی بخش کهکیلویه است که در شهرستان بهبهان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج6).
کلیم
[کُ] (اِخ) دهی از دهستان پشتکوه است که در بخش دودانگهء شهرستان ساری واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج3).