جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کریم: (تعداد کل: 5)
کریم
[کَ] (ع ص) جوانمرد. بامروت. ج، کُرَماء، کِرام. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جوانمرد. (برهان) :
هر آن کریم که فرزند او بلاده بود
شگفت باشد و او از گناه ساده بود.(1)
رودکی.
احمد گفت: خداوند من حلیم و کریم است و اگرنی سخن به چوب و شمشیر گفتی. (تاریخ بیهقی). از وی دریافته...
هر آن کریم که فرزند او بلاده بود
شگفت باشد و او از گناه ساده بود.(1)
رودکی.
احمد گفت: خداوند من حلیم و کریم است و اگرنی سخن به چوب و شمشیر گفتی. (تاریخ بیهقی). از وی دریافته...
کریم
[کَ] (اِخ) کریم خان افغان. از سران سپاه نادر بود. هنگامی که نادرشاه میرزا محمدحسین شریفی حسینی را صاحب اختیار و حاکم فارس نمود، هفت هزار تن افغان و ازبک و قزل باش از سپاهیان خود را با او روانه کرد و کریم خان سرکردهء افغانهای اعزامی به شیراز بود....
کریم
[کَ] (اِخ) کریمخان زند پسر ایناق. از طوایف لک بود. پس از فوت پدر با برادرش صادق خان بزرگ طایفهء زند شد در 1162 ه . ق. به سپاه ابراهیم خان، برادرزادهء نادرشاه پیوست، چون ابراهیم به دست شاهرخ نوهء نادر کشته شد کریمخان قدرتی یافت و سرانجام بر علیمرادخان...
کریم
[کَ] (اِخ) حاج میرزا کریم امام جمعه نوهء حاج میرزا جواد. از مجتهدان معروف تبریز در دورهء قیام مشروطه خواهان است. رجوع به تاریخ مشروطیت ایران شود.
کریم
[کَ] (اِخ) کریم شیره ای. نائب نقاره خانه و از دلقکهای زمان ناصرالدین شاه بود و رجال از ترس زبان او مبلغی به عنوان نعل بهای خرش به وی می دادند. رجوع به تاریخ رجال ایران مهدی بامداد ج 1 صص 396-397 شود.