جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کتک: (تعداد کل: 7)
کتک
[کُ تَ / کُ] (اِ) کوتک. چوبدست قلندران. (فرهنگ سروری) (آنندراج). چوبدستی. عصا. (ناظم الاطباء). در لهجهء مردم کرمانشاه، چوب ستبر. چوب ستبر برای زدن مجرم. چماق. دَگَنَک. (یادداشت مؤلف) :
هر که ز اتباع تو سرکشد از قلندری
تختهء شرع مغزکش بر سرش آورد کتک.
(از فرهنگ سروری).
و رجوع به کتک زدن...
هر که ز اتباع تو سرکشد از قلندری
تختهء شرع مغزکش بر سرش آورد کتک.
(از فرهنگ سروری).
و رجوع به کتک زدن...
کتک
[کَ تَ] (اِ) گوسفند کوچک باشد که به عربی آن را نَقَد گویند. (سروری). نوعی از گوسفند است که دست و پای او کوتاه می باشد و به عربی نَقَد می گویند و آن گوسفند بحرین است. (برهان). نوعی از گوسپند کوتاه دست و پای زشت روی که آنرا کتک...
کتک
[کَ / کُ] (اِ) چوبدستی و عصا. (ناظم الاطباء). رجوع به کُتَک شود.
کتک
[کَ تَ] (اِ) به هندی نام دانه ای است که آن را بکوبند و ببیزند و در آب گل آلود ریزند آب را صاف کند. (برهان) (ناظم الاطباء). نام حبه ای است که چون او را ساییده بر میان آبی که با لای آمیخته باشد بریزند آب را صافی سازد....
کتک
[کَ تَ] (اِخ) فرسخی جنوب کوشک (قصبهء فیروزآباد) است. (فارسنامهء ناصری).
کتک
[کَ تَ] (اِخ) قریه ای است چهار فرسخ میانهء شمال و مغرب بیرم از قصبات لارستان. (فارسنامهء ناصری).
کتک
[کَ تَ] (اِخ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. کوهستانی. سکنه 500 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت، حشم داری. صنایع دستی قالی، قالیچه، جوال و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).