جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کامه: (تعداد کل: 2)
کامه
[مَ / مِ] (اِ) کام و مراد و خواهش و مطلب و مقصد باشد. (برهان) (غیاث) (فرهنگ نظام) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) :
کسی کآورد راز دل را پدید
ز گیتی به کامه نخواهد رسید.
ابوشکور بلخی.
اگر ز آمدن دم زنی یک زمان
برآید همه کامهء بدگمان.فردوسی.
بدو گفت گرسیوز این خواب شاه
نباشد بجز کامهء...
کسی کآورد راز دل را پدید
ز گیتی به کامه نخواهد رسید.
ابوشکور بلخی.
اگر ز آمدن دم زنی یک زمان
برآید همه کامهء بدگمان.فردوسی.
بدو گفت گرسیوز این خواب شاه
نباشد بجز کامهء...
کامه
[مِهْ] (ع ص) خودرأی و سرگشته. (منتهی الارب). خودرأی و سرگشته که نمیداند کجا میرود. (ناظم الاطباء).