(مص مرخم، اِمص) کاستن. کاهیدن. نقصان :
چو خورشید بی کاست بادی و راست
بداندیش چون ماه بگرفته کاست.اسدی.
گرچه اندوه تو و بیم تو از کاستن است
ای فزوده ز چرا چاره نیابی تو ز کاست.
ناصرخسرو.
ازیرا که همچون گیا در جهان
رونده ست همواره بیشی و کاست.
ناصرخسرو.
آفت کاست یافت بر من دست
انده خواست گشت...