[ءِ] (ع ص) موجودشونده. (از منتخب) (غیاث). موجود. هست.
- کائن بودن؛ موجود بودن. تکوین شدن.
- کائن شدن؛ مستقر شدن. استقرار یافتن. استوار شدن.
|| واقع شونده: المقدر کائن. || چند. کایّن. (منتهی الارب). مؤلف غیاث آرد: مشتق از کون بالفتح که بمعنی بودن و هست شدن است و کَأَیّن بفتح کاف...