جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه چکه: (تعداد کل: 4)
چکه
[چَ / چِکْ کَ] (اِ) به معنی قطره باشد. (برهان). قطره و جزء بسیار کوچک از هر مایعی که کروی شکل باشد. (ناظم الاطباء). چکره و چکله. چِکَّه و چیکَّه. (در تداول اهالی مشهد و روستائیان خراسان). رجوع به چکره و چکله و چکه چکه شود.
چکه
[چَ کِ / کَ] (ص)(1) کوچک و خرد را گویند. (برهان) (آنندراج). کوچک، خرد و خرده. (ناظم الاطباء).
(1) - در ترکی با تشدید دوم به معنی بسیار کوچک شقیقه و دو جانب جمجمه است. «جغتایی 286». (حاشیهء برهان قاطع چ معین).
(1) - در ترکی با تشدید دوم به معنی بسیار کوچک شقیقه و دو جانب جمجمه است. «جغتایی 286». (حاشیهء برهان قاطع چ معین).
چکه
[چَ کَ / کِ] (ص) در تداول عامه شخص لوده و مزاح کن و مسخره را گویند. آنکه بسیار مسخرگی کند و بخندد و بخنداند. کسی که همهء امور را به لاغ و خوش طبعی و استهزاء گذراند و نسبت به پیش آمدهای صعب، لاابالی و ولنگار باشد. آنکه از...
چکه
[چَ کَ / کِ] (اِ) در زبان آذری، بمعنی آبکشی است که از ترکه و چوب تر سازند پالودن چلو و پلو را. صافی و سله ای که از چوب تر و باریک ساخته شود. (یادداشت به خط مؤلف).