[چَ / چِ دَ] (مص) چشانیدن. اذاقه. ذائقهء کسی را به طعم نوعی از خوردنی یا آشامیدنی آشنا ساختن. کسی را به چشیدن مزهء چیزی واداشتن :
جز حنظل و زهرت نچشاند چو بخواندت
هر چند که تو روز و شبان نوش چشانیش.
ناصرخسرو.
مچشانش بتموز آب سقر
مفشان بر سر آتش چو سپند.خاقانی.
دور مرا...