جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه چرمه: (تعداد کل: 2)
چرمه
[چَ مَ / مِ] (اِ) مطلق اسب را گویند عموماً. (برهان). اسب. (ناظم الاطباء). مطلق اسب بهر رنگ و زیور که باشد :
یکی چرمه ای برنشسته سمند
نکو گامزن باره ای بی گزند.دقیقی.
شوم چرمهء گامزن زین کنم
سپیده دمان جستن کین کنم.فردوسی.
بر آن چرمهء تیزرو زین نهاد
چو زین از برش خشک بالین...
یکی چرمه ای برنشسته سمند
نکو گامزن باره ای بی گزند.دقیقی.
شوم چرمهء گامزن زین کنم
سپیده دمان جستن کین کنم.فردوسی.
بر آن چرمهء تیزرو زین نهاد
چو زین از برش خشک بالین...