جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پیازی: (تعداد کل: 2)
پیازی
(ص نسبی) منسوب به پیاز. ||آلوده به پیاز. ||برنگ پوست پیاز سرخ. برنگ پوست سرخ بعضی پیازها. پیازکی. چیزیکه رنگ پیاز داشته باشد چون لعل پیازی و اشک پیازی. (آنندراج).
- اشک پیازی؛ اشک خونین:
تا چشم تو آراستهء سرمهء ناز است
از دیدهء عشاق دهد اشک پیازی.
علی خراسانی.
ط - پوست پیازی؛ سخت...
- اشک پیازی؛ اشک خونین:
تا چشم تو آراستهء سرمهء ناز است
از دیدهء عشاق دهد اشک پیازی.
علی خراسانی.
ط - پوست پیازی؛ سخت...
پیازی
(اِخ) ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 19 هزارگزی باختر فریمان و 8 هزارگزی باختر شوسهء عمومی مشهد بفریمان. دامنه، معتدل. دارای 8 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).