جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پریشان دل: (تعداد کل: 1)
پریشان دل
[پَ دِ] (ص مرکب)پریشان خاطر. آشفته خاطر. پراکنده فکر :
دو درویش در مسجدی خفته یافت
پریشان دل و خاطرآشفته یافت.(بوستان).
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت بصدش خار پریشان دل کرد.
حافظ.
پریشان رو.
[پَ رَ رو] (نف مرکب)خودسر. بی فرمان. خلیع.
دو درویش در مسجدی خفته یافت
پریشان دل و خاطرآشفته یافت.(بوستان).
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت بصدش خار پریشان دل کرد.
حافظ.
پریشان رو.
[پَ رَ رو] (نف مرکب)خودسر. بی فرمان. خلیع.