جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پریشان حالی: (تعداد کل: 1)
پریشان حالی
[پَ] (حامص مرکب)اضطراب. بدحالی. بدبختی. تنگدستی. تبه روزگاری :
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی.سعدی.
|| ملالت. دلتنگی.
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی.سعدی.
|| ملالت. دلتنگی.