جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پرگداز: (تعداد کل: 1)
پرگداز
[پُ گُ] (ص مرکب) پرسوز. پر تب و تاب :
به لشکرگه خویش رفتند باز
همه دیده پرخون و تن پرگداز.فردوسی.
بنزدیک بهرام بازآمدند
جگرخسته و پرگداز آمدند.فردوسی.
فرود آمد و برد پیشش نماز
دو دیده پر از خون و دل پرگداز.فردوسی.
برفتند و شبگیر بازآمدند
سخن در دل و پرگداز آمدند.فردوسی.
پس آمد به لشکرگه خویش باز
روانش پر...
به لشکرگه خویش رفتند باز
همه دیده پرخون و تن پرگداز.فردوسی.
بنزدیک بهرام بازآمدند
جگرخسته و پرگداز آمدند.فردوسی.
فرود آمد و برد پیشش نماز
دو دیده پر از خون و دل پرگداز.فردوسی.
برفتند و شبگیر بازآمدند
سخن در دل و پرگداز آمدند.فردوسی.
پس آمد به لشکرگه خویش باز
روانش پر...